شاهزاده خانوم روشا

درود بر دوستان جاتون خالی پنجشنبه با روشا و مامان مارال رفتیم رستوران، اندکی از خجالت خودمان در بیاییم، گفتیم بریم یه چیزی بخوریم که راحت بتونیم به روشا هم بدیم، رفتیم مرغ سوخاری بخوریم اما این وروجک شیطون نگذاشت بفهمیم چی داریم میخوریم از بس که بهانه گرفت و شیطونی کرد و کاسه و کوزه بهم ریخت. یک بادکنک هم هدیه گرفت که تو راه دادیم به یه نی نی بزرگتر چون هنوز برای شاهزاده خانوم بازی با بادکنک زوده. شاد باشید - بابا و مامان روشا ...

درود بر دوستان چند روز پیش من و روشا و مامان مارال رفتیم یه چرخی تو فروشگاه شهروند بیهقی بزنیم و ببینیم پوشک مرسی شماره سه که کمیاب شده رو پیدا میکنیم و کمی هم خریدهای دیگه رو انجام بدیم و برگردیم، اولش شازده خانوم رو نشوندیم رو چرخدستی محل مخصوص کودکان، بعد از اندکی زمان دیگه اونجا ننشست و مجبور شدیم قاطی خرید ها تو خود چرخ دستی بشونیمش، کمی که چرخیدیم دیدیم شازده خانوم از اونجایی که به فکر اقتصاد خانواده است زحمت می کشیدند و خرید هایی رو که فکر میکردند ضروری نیست رو دونه دونه به بیرون از چرخ دستی پرتاب میکردند.  و از اونطرف هم من و مامان مارال برمیگردوندیم تو چرخ دستی خلاصه با کلی خواهش و تمنا ایشون قانع شدند که ما اون خریدهارو تا ص...

درود بر دوستان دیروز شاهزاده خانوم رو برده بودیم پارک ساعی به هوای اینکه هنوز مثل گذشته حیوانات زیادی برای نشون دادن به روشا اونجا هستش، اما متاسفانه فقط چند تا پرنده بود، یک دوری زدیم و شاهزاده خانوم کمی رو چمن ها کیف کرد و بعد هم برای روشا خانوم یک پشمک چوبی گرفتیم و چون برای اولین بار بود میدید خیلی تعجب کرده بود کمی از پشمک ها خورد و بقیه هم قسمت مامان و بابا شد. شاد باشید - بابا و مامان روشا ...

درود بر دوستان دیروز همراه عمو علیرضا، عمه پریوش و همسر گرامی رفتیم تا چند ساعتی را در کنار دریاچه اُوان خوش بگذرانیم و شاهزاده خانوم هم کمی تفریح کند، مسیر بسیار زیبا و همینطور محوطه دریاچه هرچند دریاچه کوچکیست اما طبیعت زیبا و آرامی دارد. شاد باشید - بابا و مامان روشا     دریاچه زیبای اُوان   روشا، مامان و بابا در مسیر مه آلود دریاچه   روشا و بابا در مسیر مه آلود دریاچه   روشا در حال دوپینگ   روشا و بابا در نیزارهای اطراف دریاچه   روشا در نیزارهای اطراف دریاچه   روشا و بابا در اطراف دریاچه   روشا و مامان در اطرا...

درود بر دوستان چند روز پیش شازده خانوم رو برای اولین بار بعد از یک سالگی بردیم پارک، غروب به همراه عمو علیرضا رفتیم پارک لاله، روشا خانوم خیلی خوشش اومد، تصمیم داریم هر هفته به یک پارک ببریمش تا بازی کنه و از هوای اونجا لذت ببره. تا پارک بعدی ... شاد باشید - بابا و مامان روشا ...

درود بر دوستان از ترس شیطونی های شاهزاده خانوم که باعث میشه همش در نگرانی باشیم که مشکلی براش پیش نیاد مجبوریم با تغییرات در گوشه کنار منزل یک سری محدودیت های ترافیکی برای شاهزاده خانوم وضع کنیم، برای مثال مجبور شدیم در ورودی آشپزخانه درب کوتاهی نصب کنیم و ورود شاهزاده خانوم را به آنجا ممنوع کنیم و همینطور برای دور تختش به ارتفاع سی سانت یک محافظ ساختیم و نصب کردیم تا از سقوط احتمالی ایشان جلو گیری کنیم. تا ببینیم دیگه برای کجا باید یک حصاری یا دری در نظر بگیریم تا روشا خانوم در امان باشد. شاد باشید - بابا و مامان روشا ...

درود بر دوستان در زیر گوشه ای از شیطونی های شازده خانوم رو برای شما به نمایش میگذاریم. شاد باشید - بابا و مامان روشا ...

درود بر شما چند روز پیش با مامان و شاهزاده خانوم رفتیم بیرون تو راه برگشت نزدیک خونه مامان شاهزاده گفت بستنی قیفی (از این دستگاهی ها) بگیریم موندیم برای روشا چه کنیم چون اونا با شیر گاوه و روشا فعلن نباید بخوره، تصمیم گرفتیم براش بستنی قیفی کارخونه ای بخریم، خیلی خوشش اومده بود یه نگاه به بستنی ما و یه نگاه و گاز بی دندونی به بستنی خودش جالب بود چون تمام سروصورت و حتی موهای خوش و من رو هم با بستنی تزئین کرد و خوردنش تا خونه ادامه داشت. تجربه ی قشنگی بود. شاد باشید - بابا و مامان روشا ...

درود بر دوستان پنجشنبه مهمونی دعوت بودیم روشا رو آماده کردیم گفتیم حالا که کمی موهاش هم بلند شده اگه بزاره مدل موهاش رو جوری دیگه ای ببندیم ، خوشبختانه این یار موهاش رو بهم نریخت و یکی دو ساعتی با مدل موی دخترونه دیدیمش. شاد باشید - بابا و مامان روشا ...

درود بر دوستان از وقتی که دکتر جدید روشا خانوم دکتر کاوه منش، شیر روشا رو عوض کرد و بهش بیومیل ای آر داد، شاهزاده خانوم هم رفلاکسش بهتر شد هم این شیر رو دوست داره و میخوره، بعد از دو سه نوبت خریدن دیدیم که کمیاب شد، به لطف مادر بزرگ ها سری اول بعد از کمیاب شدن مامان اعظم بعد از کلی گشتن تو یه داروخانه هشت تا پیدا کرد با کلی خواهش همه رو گرفتیم بعدش دیگه تو تهران نتونستیم پیدا کنیم تا اینکه مامان پری و خانواده رفتند شهر جم در نزدیکی عسلویه تا دایی علی رو ببینند که تو عسلویه مشغوله و تو جم ساکن اونجا تو داروخانه ها پرس و جو کردند و تونستند یک کارتن پیدا کنند اما چون تاریخش نزیک بود گفتیم فقط ده تاش رو بگیرند و زحمت کشیدند پست کردند و امروز خ...